اسارت چند روزه دختر 19 ساله در خانه شیطان

ساخت وبلاگ

...، وزیر مالیه اضافه بر اعتبار مقرر سال قبل، مبلغ مزبور را جهت ساختمان مدارس در فصل مخصوص گنجانیده و قبل از نوروز 1313 به تصویب رسید و به وزارت معارف هم ابلاغ شد و من مأمور و مکلف شدم که ساختمان دانشگاه را آغاز کنم . پس در یک کلام قرار بوده عمارتی ساخته شود تا تهران هم مانند سایر شهرهای نوین باشد و از بلاد بزرگ عالم در داشتن چنین عمارتی عقب نباشد. ...

.... برای اینکه کاری هم انجام دهم، درس تفسیر می دادم و خیلی از خانم ها شرکت می کردند؛ از جمله خواهر همسر من که در آنجا معلم بود، پای درس من می آمد. از آنجا با او آشنا شدم. سال 55 که تصمیم گرفتم ازدواج کنم با افراد ...

التحصیل شدم. هیچ گاه نخستین روز تدریس در این روستا را فراموش نمی کنم. 23 دانش آموز دختر و پسر مدرسه معرفت که بسیاری از آنها به سختی فارسی حرف می زدند آمدند و در کلاس نشستند. این معلم که آیر قایا ی موسوم به ته خط را ته خوشبختی خود می داند، از لمس عشق واقعی در این روستا گفت و از بهترین هدیه ای که روز معلم از بچه ها گرفت. ...

... فرار از خانه پدرم در یکی از روستاهای مازندران کشاورز بود. من خیلی کوچک بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم دوباره زن گرفت. زن بابام فقط پنج، شش سال از من بزرگتر بود و نمی توانست مرا تحمل کند. خیلی زود هم بچه دار شد و یک دختر به دنیا آورد که بیشتر اوقات من که خودم یک بچه هشت، نه ساله بودم باید از ...

.... راه هم برای من بسته بود چون نه می توانستم فارسی صحبت کنم و نه می دانستم دانشگاه تهران و مؤسسه دهخدا کجاست. تا اینکه خوشبختانه با فردی به نام مریم آشنا شدم که حتی نام خانوادگی او را هم نمی دانم. نام او برای من مثل نام بهشت است و خیلی دوست داشتم این بار که به ایران آمدم او را پیدا کنم و ببینم. او که زبان چینی می دانست مرا به مؤسسه دهخدا برد و راهنمایی ام کرد. ...

.... وقتی او بیهوش شد رضا او را با خودش برد.چون پدرم گورکن بود رضا از من خواست تا درباره اشرف به کسی حرفی نزنم. رضا می گفت اگر کسی به این ماجرا پی ببرد من اولین مظنون به حساب می آیم. به همین خاطر سکوت کردم. رضا که با قرار وثیقه آزاد است وقتی روبه روی قضات ایستاد نیز منکر معاونت در اخفای جسد شد و گفت: ابراهیم یک روز مرا ...

.... انگار دستش می لرزد. 50 ساله به نظر می رسد. ابتدا خیال می کنم از کارکنان کمپ است. می آیم سراغ دفتر مدیر را بگیرم که مدیر، خودش از اولین اتاق کمپ که با فاصله کمی از درب ورودی قرار گرفته بیرون می آید. ...

در دفترش حاضر شدم، دیدم بیشترین مشغولیتش سامان دهی به فعالیت حزب اعتدال و توسعه است. با او از کودکی اش آغاز کردم تا به امروز که در 68 سالگی قرار دارد؛ وقتی گفتم سنش به چهره اش نمی خورد از استعداد خوب خانوادگی شان سخن گفت! با حوصله به سؤالات پاسخ گفت. تاجایی که دو روز متوالی برای گفت وگو وقت گذاشتیم. ...

.... برای اینکه کاری هم انجام دهم، درس تفسیر می دادم و خیلی از خانم ها شرکت می کردند؛ از جمله خواهر همسر من که در آنجا معلم بود، پای درس من می آمد. از آنجا با او آشنا شدم. سال 55 که تصمیم گرفتم ازدواج کنم با افراد مختلفی مشورت کردم؛ ازجمله خواهر همسرم. ...

استفاده قرار می گرفت. بنای کوچکتری در کنار آن، خانه یه زی لونگ رئیس اداره دبیرخانه محرمانه بود که همچنین به عنوان پیش خدمت مائو وظیفه تامین نیازهای شخصی او را به عهده داشت. روند خرید مواد غذایی برای مائو بسیار پیچیده و برگرفته از روش اتحاد شوروی و همچنین نزدیک به روش امپراطوران چین بود و زیر نظر و مراقبت شدید گارد مرکزی به فرماندهی وانگ دونگ شینگ انجام می گرفت. ...

و مدام در مورد گرفتن قلم در دست و نحوه کشیدن و طرح زدن ایراد می گیرند. در لندن پروژه را برای دانشجو تعریف می کنند و توضیحاتی می دهند و سپس او را به حال خود رها می کنند تا کارش را انجام دهد. یک کتابخانه بزرگ و فضای خوبی نیز فراهم است تا تو خودت به سمت یادگیری بروی. این شیوه باعث می شود که آدم به خودش بیاید و درس بخواند و بعد از 10 روز در باره رنگ، ...

چون نه می توانستم فارسی صحبت کنم و نه می دانستم دانشگاه تهران و مؤسسه دهخدا کجاست. تا اینکه خوشبختانه با فردی به نام مریم آشنا شدم که حتی نام خانوادگی او را هم نمی دانم. نام او برای من مثل نام بهشت است و خیلی دوست داشتم این بار که به ایران آمدم او را پیدا کنم و ببینم. او که زبان چینی می دانست مرا به مؤسسه دهخدا برد و راهنمایی ام کرد. ...

...، همسر و دختر هشت ساله اش را به طرز وحشتناکی به قتل رسانده بود، هنگام بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی ویژه قتل عمد، راز پنهان این پرونده را فاش کرد و اعترافات قبلی اش درباره چگونگی کشتن همسر و فرزندش را دروغ خواند! این مرد 36 ساله که عباس. ...

...، پدرم را به کمیته ضدخرابکاری تهران بردند و مورد شکنجه روحی قرار دادند. به ایشان فشار می آوردند، چون فکر می کردند پدر از محل اقامت ما خبر دارد یا می تواند به ما دسترسی پیدا کند. دسترسی پیدا کردند؟ خیر. فعالیت سیاسی شما بیشتر تحت تأثیر پدر بود یا برادر؟ ...

.... برای کمک به دوستانم با سعید قرار گذاشتم، اما او به بهانه پس دادن فیلم، مرا به ویلایش در سرخه حصار کشاند و با تهدید مورد آزار و اذیت قرار داد. با ثبت این شکایت، دستگیری سعید به جریان افتاد و همزمان لیلا و سمیه نیز مورد تحقیق قرار گرفتند. ابتدا لیلا به ماموران گفت: فروردین 94 برای خرید به یکی از سوپرمارکت های تهران رفته بودم و با سعید آشنا شدم ...

...: ساعت هشت شب روز سه شنبه 21 شهریور 96، موبایلم زنگ می خورد. نام آقا شهرام روی صفحه گوشی افتاده، آقا شهرام قوم و خویش چند کودک کاری است که دو روز در هفته بهشان درس می دهم. به گزارش سلامت نیوز،شهروند نوشت: با بچه ها توی خیابان های تهران آشنا شده بودم و این آشنایی کشانده بودم به خانه شان در حوالی اشرف آباد و بعد به خواست بچه ها شده بودم معلمشان، ...

عسکری مجبور به ترک عراق و مسافرت به لبنان شد و چون در آنجا در معرض ترور توسط بعثی ها قرار گرفت، به ایران آمد و به همان کوشش های فرهنگی پرداخت و دانشکده اصول الدین را در تهران، قم و اهواز تأسیس و د ه ها کتاب منتشر کرد، در نهایت این عالم و مجاهد شیعه در روز 25 شهریور 1386 پس از یک دوره بیماری در بیمارستان میلاد تهران درگذشت و پیکر مطهرش در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) آرام گرفت. ...

...، پدرم را به کمیته ضدخرابکاری تهران بردند و مورد شکنجه روحی قرار دادند. به ایشان فشار می آوردند، چون فکر می کردند پدر از محل اقامت ما خبر دارد یا می تواند به ما دسترسی پیدا کند. دسترسی پیدا کردند؟ خیر. فعالیت سیاسی شما بیشتر تحت تأثیر پدر بود یا برادر؟ ...

...> ایشان نیز برخورد تندی با بنده کرد و پس از آن شهریه مرا قطع کرد. موسوی خویینی ها در سال 1350 به تهران آمد و در مسجدی در نیاوران با نام جوزستان منبر می رفت و به تفسیر قرآن در شب های ماه رمضان می پرداخت. اما نوع خاص تفسیر او حکایات تازه ای را پیرامونش به وجود آورد؛ حکایاتی که در نامه علی مطهری به موسوی خویینی ها اینگونه مورد بحث قرار گرفت: ...

آگاهی با انجام اقدامات پلیسی ، موفق به شناسایی مردی به نام "ناصر" 48 ساله را در خیابان کارگر شدند. "ناصر" روز 25 شهریور ماه در خانه اش دستگیر شد و از سوی دختر جوان مورد شناسایی قرار گرفت و در این مرحله ناصر که راهی جز اعتراف نداشت گفت: با تصاویر دروغین خودم را به نام شاهین 25 ساله معرفی می کردم و پس از فریبکاری و پیشنهاد ازدواج با دختر جوان آشنا شده و خودم را به او نزدیک کردم. ...

... سپس دختر کوچک اشرف به نام مهناز روبه روی قضات دادگاه ایستاد و گفت: قبل از ناپدید شدن مادرم قصد داشتم از همسرم جدا شوم. به همین خاطر برای گرفتن وکیل پول نیاز داشتم که از مادرم کمک خواستم. اما او مرا به خانه ابراهیم برد. وقتی به آنجا رفتم و متوجه رابطه پنهانی او با مادرم شدم .از گرفتن پول صرف نظر کردم و به خانه برگشتم. ...

.... من افتخار می کنم که این کارها را انجام دادم و خدا را شکر خداوند مزد زحمات و زجرهایی را که کشیدم به من داد. در این مدت با خانواده ات در ارتباط بودی؟ – نه. آن اوایل که به تهران آمدم پدر و مادرم اصلا از من خبری نداشتند. من تمام مواقعی که داشتم کار می کردم خانواده ام فکر می کردند هنوز خانه عمه ام هستم. ...

... و من به یاد سوالی می افتم که از یکی از پیرغلامان حسینی پرسیدم و جوابی که گرفتم: شده در این 40 سال که افتخار نوکری برای امام حسین را دارید، خسته یا بی انگیزه بشوید؟ پیرغلام حضرت ارباب پاسخ داد: هروقت خسته شدم گفتم یا حسین. از نوکری درِ خانه سیدالشهدا هیچ وقت خسته نشدم . ...

.... زندگی راحت می گذشت تا اینکه مسئله ای پیش آمد که برای من ناگوار بود. یک روز رفتار زننده ای در بیت یکی از آقایان دیدم که با خودم گفتم اگر قرار است بعد از 50 سال به این درجه نزول پیدا کنم، برای چه باید این درس ها را بخوانم. در کل منصرف شدم. به کسانی که من را مورد حمایت مالی قرار داده بودند گفتم که هزینه را برای هر کار دیگری می خواهند اختصاص دهند. ...

598 ۴ ساعت پیش

یک خانه ویلایی حاشیه تهران، مورد آزار و اذیت قرار داده و فیلم سیاه هم گرفته است. آنقدر ناراحت بودم که تصمیم گرفتم با مرد جوان صحبت کنم و متقاعدش کنم که فیلم را تحویل دهد. سرانجام پس از دو روز سر قرار با مهران رفتم. او ابتدا مظلوم نمایی کرد و مدعی شد عاشق نازنین است و تصمیم دارد با او ازدواج کند. با این حرف ها فریب خوردم و سوار ماشینش شدم تا مرا به ترمینال برساند اما مهران مرا با تهدید ...

.... شب ها خواب نداشتم و روزها هم بی قرار و مطمئن بودم اگر ابوالفضل خودش جایی رفته باشد، به خانه بر می گردد و گاهی هم به خودم امید می دادم که کسی او را ربوده است و برای آزادی اش از ما درخواست پول می کند، اما روز چهارشنبه همراه عمه ها و مادر بزرگ ابوالفضل در خانه نشسته بودیم که به ما خبر دادند، شبکه خبر زیر نویس کرده پلیس جسد پسر 11 ساله ای را کشف کرده است. ...

... دختر 14 ساله ای که پس از فرار Escape از خانه به نیروهای انتظامی پناه آورده بود، وقتی در برابر مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد قرار گرفت ...

نشده است و تحقیقات در این خصوص در حال انجام است. هنوز مشخص نیست که به این پسربچه تعرضی صورت گرفته یا نه، با وجود این بر اساس اعترافات، متهم در کودکی در پارک رازی مورد تعرض قرار گرفته بود و عنوان کرد که یک عقده ای در وی ایجاد شده بوده و به همین دلیل این پسر 11ساله را به بهانه دیدن کبوتر به خانه کشانده است . حالا علی متهم 22ساله این پرونده هولناک، ...

، تحصیلاتم را ادامه دادم و در کارشناسی ارشد رشته مشاوره فارغ التحصیل شدم. هیچ گاه نخستین روز تدریس در این روستا را فراموش نمی کنم. 23 دانش آموز دختر و پسر مدرسه معرفت که بسیاری از آنها به سختی فارسی حرف می زدند آمدند و در کلاس نشستند. این معلم که آیر قایا ی موسوم به ته خط را ته خوشبختی خود می داند، از لمس عشق واقعی در این روستا گفت و از بهترین هدیه ای که روز معلم از بچه ها گرفت. ...

.... زن بابام فقط پنج، شش سال از من بزرگتر بود و نمی توانست مرا تحمل کند. خیلی زود هم بچه دار شد و یک دختر به دنیا آورد که بیشتر اوقات من که خودم یک بچه هشت، نه ساله بودم باید از او هم مراقبت می کردم. این شد که کم کم فکر فرار از خانه به سرم زد. مادرم پس از طلاق همراه خواهر بزرگترم به تهران آمده بودند اما من نمی دانستم کجای تهران زندگی می کنند. آبان 1316 وقتی 9 ساله بودم و در کلاس سوم ابتدایی درس ...

بزرگ...
ما را در سایت بزرگ دنبال می کنید

برچسب : اسارت,روزه,دختر,ساله,خانه,شیطان, نویسنده : مدیریت نیلو بلاگ big بازدید : 238 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 19:37