دفاعیات جالب 2 جوان شیطان صفت در مقابل اتهام تجاوز به دختر جوان

ساخت وبلاگ

افتادیم اما خودرو 206 برای عزیمت به شاندیز کافی نبود به همین خاطر از یکی دیگر از دوستان مان خواستیم به همراه ما در این جشن شرکت کند. او هم قبول کرد و چند نفر از ما داخل پراید نشستیم و حرکت کردیم اما در مسیر حرکت با یکی از دوستان مان که سوار بر موتورسیکلت بود روبه رو شدیم وماجرای جشن تولد را برایش بازگو کردیم. س با شنیدن این حرف ها گفت: ما خانه ای ویلایی در جلگه بالای روستایی در منطقه ده ...

... فرزانه: من از چهارسالگی که مهدکودک می رفتم. در آنجا برایمان قصه عاشورا را تعریف می کردند و به ما کتاب می دادند. شبش آمدیم همین هیئت وقتی بغل مادرم نشسته بودم. مداح مدام درباره امام حسین می گفت. من گریه ام گرفت. بعد دیدم چند نفر از بچه ها اینجا نشستند و سینه زدند. من هم آمدم کنارشان که با آنها سینه بزنم. زینب: وقتی که سه ساله بودم. در یک هیئت روضه حضرت رقیه می خواندند. ...

.... میلاد هفته گذشته به شعبه پنجم انتقال یافت و پای میز محاکمه ایستاد.در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و سپس اولیای دم خواستار قصاص متهم شدند.سپس پسر جوان که پس از گذشت یک سال از جنایت در آستانه 18سالگی قرار داشت، برابر قضات ایستاد تا به سؤالات پاسخ دهد. قاضی: اتهامت قتل عمد است آیا این اتهام را قبول داری؟ متهم: بله، قبول دارم. ...

.... وقتی از پیداکردن او ناامید شدم، با پدر ملیکا تماس گرفتم. احتمال دادم که ملیکا با او باشد اما او هم از ملیکا خبری نداشت. ما چند سالی است که از هم جدا شدیم و من با پدر و مادرم زندگی می کنم. ملیکا هم پیش من بود. همسر سابقم همراه با برادر هایش خیلی سریع خودش را به خانه پدر من رساند و با پلیس تماس گرفت. تقریبا همه هفتکل تا ساعت 7شب متوجه گم شدن ملیکا شده بودند. ...

...؛ او دختر شادی بوده و بعدازظهرها برای بازی به مقابل خانه می رفته است. هرچند ابتدا تصور می شد این دختر ربوده شده است اما جسد او سه روز بعد از گم شدنش درحالی که یک دستش از زیر خاک بیرون افتاده بود، در یک خرابه کشف شد. این خرابه در نزدیکی محل کشف دمپایی و محوطه بازی بود. ...

را سوار خودرو کردم به اطراف ورامین بردم و درحالی که مجید او را نگه داشته بود چند ضربه چاقو به او زدم بعد از اینکه ساسان روی زمین افتاد مجید چاقو را برداشت و سرش را برید. مجید نیز در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد و گفت: ساسان شوهر خواهرم بود. او همیشه خواهرم را کتک می زد و به پدر و مادرم بی احترامی می کرد. مدتی پیش نیز متوجه شدم او با شهرام اختلاف پیدا کرده است و با پیامک یکدیگر را تهدید ...

...: بعد از جدایی پدر و مادرم، همراه مادرم در رباط کریم زندگی می کردم. مدتی بود متوجه مزاحمت های مرد غریبه ای شده بودم. پیگیر موضوع بودم تا اینکه فهمیدم فرشاد قصد دارد با مزاحمت هایش مادرم را وادار کند تا با او در ارتباط باشد. چند بار با او صحبت کردم، اما طفره می رفت و می گفت قصد ازدواج دارد و می خواهد به خواستگاری بیاید. وقتی فهمیدم مادرم راضی ...

... الهام می گوید: جدا از مسئله بهداشت، امنیت آرایشگاه است. چند سال قبل یک پسر با ظاهر دخترانه، وارد این حرفه شده بود. برخی هم، همجنس گرا هستند. این مردم هستند که باید با تحقیق، آرایشگاه مطمئن پیدا کنند تا در دام افراد مریض نیفتید، مورد سوءاستفاده و باج گیری قرار نگیرند. ...

به خانه می فرستادم تا اینکه بعدا متوجه شدم که با این بهانه، مارک قصد داشته من را متقاعد کند تا زمان بیشتری را با او سپری کنم و من بعدا متوجه شدم که او بسیار تیزهوش است. متوجه شدم که نوع یادگیری او، از روش یادگیری من متفاوت است. این دو، 9 سال دوست بودند تا اینکه در سال 2012 ازدواج کردند. زاکربرگ این رویداد یعنی ازدواجش را از طریق بخش "رویداد زندگی" فیسبوک اعلام کرد، البته همه دوستانش را ...

.... تحقیقات مقدماتی نشان داد پسر 28 ساله ای از همسایگان قربانی به خانه او رفت و آمد زیادی داشته است. درپی بازداشت پسر جوان، او در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد و گفت: من مجرد بودم و مقتول هم تنها بود، به همین دلیل هر چند وقت یک بار به خانه اش می رفتم. یک روز سرم درد می کرد که مقتول به من قرصی داد. ...

... ترکیبی از چند خانه قدیمی که در برخی از آنها اتاقی نوساز هم به چشم می خورد، نامش افضل آباد است؛ روستایی با نزدیک به 200نفر جمعیت که 29 اردیبهشت امسال و شاید هم قبل تر، سه زن جای مردان شورایش را گرفتند. پیش از این، عظیم خان احمدزهی ریش سفید روستا، همراه پسر و یکی دیگر از بستگان، مسئولیت شورا را برعهده داشتند و حالا مدینه احمدزهی ، رئیس شورای روستا و دختر عظیم خان، ...

.... یادگار روزگار گذشته که زینت سالن است همه چیزومو با خودوم آوردم اینجو. همه چیزوم اینجوست. گفتم اگه من مردم، از مادرم درست نگهداری کنین، که نشد. مادرم هشت سال پیش از دنیا رفت. صدیقه وحیدی واکرش را به سمت آسانسور هدایت می کند تا سالن و سوییتش را نشان دهد. راهروهایی با چند کوچه اتاق مرتب است. قاب عکس ها با لبخندی کنار میز تلویزیون اند و پیراهن چند ...

.... به گفته قرآن هنگامی که حضرت مریم بلا فاصله بعد از مژده فرشته باردار می شود درد زایمان او را به کنار تنه درخت خرمایی کشاند (آن قدر ناراحت شد که) گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم، و بکلّی فراموش می شدم! ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است! ...

...، رسیدگی به پرونده این تعرض اواخر اسفند پارسال در پی شکایت دختر 16 ساله ای به نام پرستو آغاز شد. این دختر نوجوان با حضور در اداره آگاهی تهران به مأموران گفت: چند ماه پیش با پسر جوانی از طریق اینستاگرام آشنا شدم تا اینکه یک روز این جوان به بهانه اینکه می خواهد مرا ببیند و درخواست ازدواج کند جلوی در خانه مان آمد. وقتی فهمید مادرم در خانه نیست و تنها هستم وارد منزل شد و ...

نه این که امام حسین از سرنوشت این حرکت بی اطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند. مسئله ی معرفت امام و علم امام و آگاهی وسیع امام بالاتر از این حرفهائی است که ماها در ذهنمان میگنجد؛ بلکه به معنای ترسیم یک دستورالعمل می ایستد، تسلیم نمیشود، مردم را به یاری میطلبد، بعد هم وقتی یک عده ای پیدا میشوند که همان اهل کوفه باشند و اظهار میکنند که حاضرند در کنار آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت میکند و به طرف آنها میرود؛ بعد هم در میانه ی راه پشیمان نمیشود. ...

.... دو فرزند محمد که پس از فوت مادرشان ولی دم محسوب می شدند، گفتند که از پدرشان گذشت می کنند. محمد وقتی در جایگاه ایستاد اتهام را قبول کرد و در شرح ماجرا گفت: روز حادثه متوجه شدم که صالح نیتی شوم نسبت به همسر دومم دارد. به او اعتراض کردم و هلش دادم که سرش به لبه میزبرخورد کرد و فوت شد. چند روز جسد را در انبار کارگاه پنهان کردم، اما وقتی بوی تعفن بلند شد با کمک برادرم جسد را مثله کردم و در چند نقطه شهر رها کردیم. متهم گفت: من قصد قتل نداشتم و حادثه ناخواسته رقم خورد. هیئت قضات بعد از ختم جلسه وارد شور شد. روزنامه جوان ...

سر بر روی متکا خواهد گذاشت اگر همه اهل احسان باشند! شما فقط به ذهن بیاورید که وضع ما در بی افراط شدن و بی تفریط شدن چه خواهد شد! دیگر آن وقت جامعه ای را داریم که کسی خانه اش چهل میلیارد، ماشینش دومیلیارد، عروسی دخترش سه میلیارد، عقد پسرش یک میلیارد باشد؛ چندهزار دختر هم در خانه هستند و سن آنها دارد از ازدواج می گذرد، چون جهیزیه ندارند؛ چندهزار یا چندمیلیون پسر هم فعلاً نمی توانند ...

به منزل خواهرم رفتم هر چقدر زنگ خانه شان را نواختم کسی در را باز نکرد. زنگ همسایه ها را زدم و پس از اینکه خودم را معرفی کردم در ساختمان را باز کردند. خودروی مینو و پژمان هر دو داخل پارکینگ بود، به همین دلیل مطمئن شدم آنها در خانه هستند و به پشت در خانه آنها رفتم و زنگ خانه را زدم، اما باز هم در را کسی باز نکرد تا اینکه متوجه لکه های خون روی دستگیره در شدم. خیلی ترسیده بودم و بلافاصله ...

.... آنان با من که پسر برگزیده امام علی (ع) -جانشین شایسته پس از پیامبر (ص) -هستم و فرزند فاطمه زهرا (س) می جنگند. من پسر دو برگزیده-امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) -هستم. دو برگزیده از میان همه خلق. من نقره پاک و زاده دو طلا-امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) -هستم. مادرم فاطمه زهرا (س) و پدرم وارث پیامبران و مولای جن و انس است. ...

... یادم هست که در منزل بودم که برادرزاده ام به همراه یک خانم و رئیس بنیاد شهید به خانه مان آمدند و قبل از اینکه آنها خبر شهادت را بگویند گفتم از حجتم خبر آوردید که به شهادت رسید، تعجب کردند و گفتند: حاج خانم شما از کجا فهمیدید؟ گفتم چند شب پیش خوابش را دیده بودم و به من الهام شد. تسنیم؛ حاج خانم چه خوابی دیدید؟ ...

بزرگ...
ما را در سایت بزرگ دنبال می کنید

برچسب : دفاعیات, نویسنده : مدیریت نیلو بلاگ big بازدید : 207 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1396 ساعت: 13:34