ماجرای غم انگیز محاصره گردان کمیل و حنظله

ساخت وبلاگ

مگر قرار نیست به مسجد دانشگاه برویم و من پایان تحصن را اعلام کنم؟ گفتم همه کسانی که تحصن کرده بودند در فرودگاه به استقبال آمدند و من الان اصلاً نمی توانم بایستم، در همین لحظه ماشین بخاطر هجوم جمعیت متوقف شد، وقتی اینطور شد کولر ماشین را روشن می کردم و به طرف خودم می گرفتم. به هر حال زمستان بود. ...

... ناجی : همانطور که گفم فردی در ارتش نیست که بخواهد علیرغم مسئولیت حفظ اسلحه اش آدم بکشد، من فکر میکنم یک دستهای ظریفی خواسته که ارتش را لجن مال کند، تمام فرماندهان را بدون استثناء، تاموقعی که مردم راه میرفتند ما کاری نداشتیم. در روز عاشورای اصفهان پس از آنکه جماعت به طرف مسجد مصلا حرکت کرد، آیت الله خاتمی به من اطلاع داد. گفتم فورا اجازه بدهید بروند و با آنکه بر بازگشتشان ه ناحیه ...

.... نهم دی، [حضور] مردم در سرتاسر کشور؛ بعد، از سیزدهم دی تا هجدهم دی، چهار روز یا پنج روز پشت سرِهم، در شهرهای مختلف به طور خودجوش [راه پیمایی شد]؛ که من در نوزدهم دی گزارشی اجمالی از این [حضور] را به مردم عزیزمان که اینجا در حسینیّه آمده بودند گفتم.(4) ببینید؛ زنده یعنی این، روبه رشد یعنی این! آن همه تلاش، آن همه فعّالیّت [دشمن اثر نکرد]! ...

.... یادم می آید یکی از خانم های خبرنگار که هم اکنون نیز در خارج از کشور به سر می برد، در مصاحبه ای از بنده پرسید چرا فرمانده آمریکایی به بازار و شهرهای عراق می رود، اتفاقی برای او نمی افتد ولی فرمانده ما به پیشین می رود و به شهادت می رسد، من در پاسخ به او گفتم ما قرار نیست از خود حفاظت کنیم، ...

... مادر رادمهر گفت: بچه ام هربار خونه میاد؛ بغض داره و بهونه باباشو می گیره و می گه ببرم سر خاک بابام؛ میگه من بابا ندارم که ازم حمایت کنه. همسر شهید گفت: چند بار این مسئله تکرار شد، به مسئولان مدرسه گفتم، گفتند ما کاری نمی تونیم بکنیم؛ واسه همین خودم رفتم دم درِ خونه قاضی و ازشون خواهش کردم که به ...

بزرگ...
ما را در سایت بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مدیریت نیلو بلاگ big بازدید : 279 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 10:52